دوباره نگاه می کنم به آسمان
به این یکسر آبیه بیکران
دوباره نگاه می کنم به روی تو
به سراسر آئینه وجود تو
به آن همه سکوت سراپا به صف
که پشت چشمانت جا گرفته اند
دوباره نگاه می کنم به هستی ام
که ازتو هست بودن گرفته اند
خورشید چشمان تو خیره کننده است
این قلب با نگاه تو قلب و تپنده است
دوباره سرشار می شوم از سرور
به خدا چشمهایت چشمه اند مملو نور
دوباره نگاه می کنم به آسمان
به این یکسر آبیه بی کران
ایمان تو از هر صدایی رساتر است
الله اکبر از زبان تو چیز دیگر است
از سنگرها شنیده ام سرو بوده ای
به خاک نیوفتاده ای چون مرد بوده ای
گلوله ها گواه شوق تواند
به سینۀ پاره پاره ات قسم می خورند
دوباره نگاه می کنم به آسمان
به خاک متبرک از خون تو
به خندۀ سرمستانۀ شعور تو
و به شعرم که از تو حرمت گرفته است
چرا که شهیدی و شهید برتر است
دوباره نگاه می کنم به روی تو
به سراسر آئینه وجود تو
به آن همه سکوت سراپا به صف
که پشت چشمانت جا گرفته اند
دوباره نگاه می کنم به هستی ام
که از تو هست بودن گرفته اند...
گروه ادبیات
:: بازدید از این مطلب : 504
|
امتیاز مطلب : 187
|
تعداد امتیازدهندگان : 44
|
مجموع امتیاز : 44